آياآمريکا ازعراق عقب نشيني خواهد کرد؟
خيرالدين خيرالدين

تا پيش از يورش گسترده نيروهاى ائتلاف به عراق در جنوري ۱۹۹۱ بسيارى از رهبران ايالات متحده آرزوى ديرينه سيطره بر گلوگاه هاى خليج فارس و درياى سرخ را در لابه لاى استراتژى هاى مربوط به خاورميانه مى گنجاندند. اين دقت نظر بى جهت نبود چرا كه خليج فارس با دارا بودن ۵/۶۲ درصد از كل ذخاير نفتى جهان به درياى عظيم سرشار از نفتى شباهت داشت كه مسئوليت تزريق انرژى بر پيكره اقتصاد جاپان و اروپا و بخشى از چرخ هاى اقتصاد چين را عهده دار بود. در پى اين پيش فرض كشورهاى حاشيه خليج فارس ميراث خوار ثروتى بودند كه به اعتبار شركت ها و غول هاى صنعتى غرب متعلق به نيم كورياي شمالى بود. در همين باره مايكل كلير استاد مطالعات صلح و امنيت جهانى در دانشگاه نيوهمپشاير و نويسنده كتاب «جنگ براى منافع» مى گويد: كنترل خليج فارس به معنى كنترل اروپا، جاپان و چين خواهد بود در نهايت يعنى به دست گرفتن شريان اصلى قدرت. چنين ادعايى گزافه نيست چرا كه از هر سه بشكه ذخيره نفتى جهان يك بشكه تنها در دو كشور وجود دارد. عربستان با ۲۵۹ ميليارد و عراق با ۱۱۲ ميليارد بشكه ذخيره نفتى. اين ارقام ممكن است ذخاير عمده كشف نشده عراق كه طبق برآوردهاى دولت آمريكا احتمالاً ۴۳۲ ميليارد بشكه نفت را شامل مى شود كمتر از مقدار واقعى خود نشان دهد. هرچند كه ايالات متحده به دليل استخراج نفت درياى شمال و خليج مكسيكو ممكن است در صورت قطع صدور نفت از خليج فارس شاهد ريزش ديوار كمپانى هاى انرون، استاندارداويل،  هاليبرتون و ده ها غول نفتى ديگر نباشد، اما به هر ترتيب تاكنون تسلط بى چون و چراى ايالات متحده بر شاهراه هاى ترانزيت نفت به دليل حساسيت هاى استراتژيك كالاى مزبور در بازار جهانى، يكى از اولويت هاى بنيادين واشنگتن در رهبرى سياست هاى ژئواستراتژيك خاورميانه بوده است. جنبش رستاخيزگونه آمريكا پس از وقوع حوادث تروريستى ۱۱ سپتامبر بيانگر گرايشات متصلبانه اين كشور به حفظ وضعيت موجود است. اين واكنش روانى ناشى از يك وضعيت بغرنج و پيچيده بوده و مويدى بر مخاطره آميز بودن ضد هنجارهاى بنياد گرايانه نيز به شمار مى رود. حاصل اين فعل و انفعالات بروز دو جنگ استراتژيك در آسياى جنوبى و جنوب غربى است. افغانستان و عراق. دومين حمله وسيع در ۲۰ مارچ ۲۰۰۳ به دلايل سوق الجيشى و آثار آن در بر هم زدن توازن قدرت در خاورنزديك بااهميت قلمداد شده است.از همان اوان دومين تهاجم آمريكا به عراق به دليل خصلت جنگ، خاستگاه مقاومت ها، تركيب قومى، اتصالات جغرافيايى و توانايى هاى مادى تمايزات نمايانى با الگوى پيش از آن يعنى افغانستان داشته كه تاكنون از سوى ايالات متحده ناديده انگاشته شده است. اين تفاوت ها كه يكى از آبشخورهاى اعمال تروريستى بوده و در آلودگى سامانه هاى نظام اجتماعى عراق مبرا از اثرات منفى نبوده است از منظر مقامات عالى رتبه نظامى و سياسى آمريكا حامل علائم ناخوشايندى است. به طورى كه برخى آن را يك شكست خفت بار در تاريخ روابط خارجى ايالات متحده توصيف مى كنند. ويليام اودوم جنرال بازنشسته كه در حال حاضر در مدرسه هودسون در دانشگاه ييل و جورج تاون تدريس مى كند مى گويد: «آمريكا بايد هرچه سريع تر و به طور يك جانبه و بدون در نظر گرفتن آنچه در عراق مى گذرد خاك اين كشور را ترك كند. ما شكست خورديم. موضوع اين است كه چه بهاى گزافى بايد براى آن بپردازيم؟» ويليام پولك دو سال پيش با لحنى محتاطانه تر در اين مورد به اظهارنظر پرداخته است. به گفته وى كه يك ديپلمات سابق و مشاور دولت و بنيانگذار مركز مطالعات خاورميانه در دانشگاه شيكاگو است «آمريكا هرچه سريع تر بايد خاك عراق را ترك كند، در ضمن بايد به صراحت اعلام كند كه تلاش نخواهد كرد تا از مزاياى اقتصادى در عراق برخوردار شود، منابع اين كشور را مورد بهره بردارى قرار ندهد و نيروهاى نظامى را جز آن تعداد كه شوراى حكومتى موافقت كرده در خاك عراق نگاه ندارد و از اين طرق به جوامع بين المللى و سازمان ملل اطمينان مى دهد كه حقيقتاً قصد دارد خاك عراق را ترك كند.» امروز در ايالات متحده آمريكا افراد بيشترى به آن باور رسيده اند كه امكان حل و فصل وضعيت نابسامان اجتماعى و تنش هاى قومى و مذهبى عراق با تشبث به جنگ افزارهاى نظامى بسيار ناچيز است. با روى كار آمدن دولت انتقالى و تقسيم عادلانه قدرت مشخص شد كه حتى دستيابى به پايگاه سياسى نيز نمى تواند مانع از جنگ قدرت ميان رهبران طوايف و مذاهب مدعى حاكميت بر پهنه عراق باشد. جنگى كه در بهترين صورت به استهلاك نظم و نسق سياسى منتج خواهد شد. در ميان اختلاف نظرهاى فزاينده اعراب سنى و شيعيان از يك سو و زياده خواهى هاى اكراد مبنى بر خودمختارى مناطق شمالى از سوى ديگر، نقش آفرينى دولت نوباوه اين كشور دچار فراز و نشيب ها و اختلالات طاقت فرسايى شده است. در واقع متاثر از همين خمودگى هاى سياسى محتمل است كه نيروهاى نظامى عراقى و آمريكايى در به انجام رساندن رسالت استقرار ثابت و امنيت به توفيق چندانى دست نيابند. در چند ماهه گذشته آهنگ رشد نظم سياسى به طور چشمگيرى كاهش يافته است. در دو ماهه اخير ميزان تلفات نيروهاى ائتلاف در قياس با ماه هاى پيش از آن ۲/۲ درصد ارتقا را نشان مى دهد. همين طور ميانگين كشته شده هاى آمريكايى ۵/۱ نفر و زخمى هاى نظاميان اين كشور ۵/۶ نفر برآورد مى شود كه با توجه به افزايش خشونت ها قاعدتاً بايد آمار واقعى فراتر از ارقام اعلام شده باشد. با تمام اين احوال تاكنون هيچ گونه استراتژى واحدى جهت خروج و يا تداوم حضور نيروهاى خارجى تعيين نشده است. شايد دولت آمريكا توان و قدرت نرم افزار نظامى خود را از دست داده باشد در غير اين صورت اتكا به آن اساساً مى توانست كارايى نرمش در برابر وضعيت هاى متغير را حفظ كند.آشفتگى هاى خارج از كنترل در عراق يادآور نتايج فاجعه آميز دخالت نظامى آمريكا در لبنان در پى ناآرامى هاى دسامبر ۱۹۸۳ در اين كشور است. در آن تاريخ به دنبال اعزام ۱۷۰۰ نيروى نظامى كه پس از انفجارهاى مهيب و كشتار ۲۳۷ آمريكايى در مقر تفنگداران اين كشور در بيروت صورت گرفت، كاخ سفيد خود را در مخمصه اى گرفتار ديد كه فاصله چندانى با به بارآوردن يك رسوايى بزرگ به ابعاد ويتنام نداشت. ازكار افتادن امكانات پشتيبانى لشكر مكانيزه آمريكا در مواجهه با رشته حملات شهادت طلبانه كه غالباً با استفاده از كاميون و وانت هاى حامل مواد منفجره نيز همراه بود، بهت و حيرت جهانيان را برانگيخت. نيروهاى آمريكايى و اروپايى خود بيش از كسانى كه نابودى شان هدف اصلى ارتش هاى غربى بود تلفات دادند. در پى اين حوادث نيروهاى غربى كه با تبليغ و تهديد پاى به عرصه لبنان گذاردند، بى سروصدا و بى آنكه ردپايى از خود برجاى گذاشته باشند يكى پس از ديگرى از معركه گريختند. در حال حاضر هم انگليس و آمريكا در موقعيت مشابه قرار گرفته اند با اين تفاوت كه هرگونه واپس روى نيروهاى نظامى مى تواند به انفجار بى ثباتى دامن بزند. از اين نقطه نظر تغيير سريع در رويكرد ايالات متحده به مقاومت هاى ساختارى ضرورى به نظر مى رسد. پايدارى هاى منبعث از اختلافات فرهنگى و تاريخى و زمينه نامساعد صلح و همزيستى براى جوامعى مانند عراق كه از شاخصه هاى ملت به مفهوم قرن نوزدهمى آن برخوردار نيستند به عنوان امرى چنان خشك و بى روح جلوه مى كند كه بزرگ نمايى تسخير پيروزمندانه عراق نيز نمى تواند آن را در هم شكند. حقيقت آن است كه دولت آمريكا ناگزير خواهد بود دير يا زود كنترل بحران را در عراق به يك سازمان منطقه اى تحت نظارت سازمان ملل و با مشاركت دايم و فعال ايالات متحده و با همكارى ساير همسايگان موثر اين كشور سپرده و با دريافت تعهدات معتبر از كشورهايى كه خواهان مشاركت در روند اجرايى امنيت سازى در اين كشور هستند حضور خود را كمرنگ تر كند. چرا كه به لحاظ فنى و راهبردى مهار خطرات امنيتى در عراق توان و هزينه بسيارى را از دولت آمريكا سلب كرده و منافع حياتى آمريكا را در معرض آسيب هاى احتمالى غير قابل جبرانى قرار مى دهد. از سويى نيز به رغم برترى نظامى و اقتصادى آمريكا، تجربه عراق گوياى آن است كه مقتضيات هزاره سوم و تنيدگى هايى ميان باورهاى مذهبى، خصايص جغرافيايى و ثبات امنيت جهانى ايجاب مى كند تا قدرت بى همتاى هژمونيك مقاصد استيلاگرانه را حدالامكان تقليل داده و دور از خانه به اقدامات سيطره جويانه پايان دهد. به هر حال نه تنها ايالات متحده بلكه ساير اعضاى كلوپ قدرتمندان نيز در راستاى نيل به اهداف سياست خارجى و امنيت ملى فراسوى مرزهاى خود جز با اميد به همكارى و تعاملات سازنده با ديگر بازيگران بين المللى امكانات محدودى به منظور غلبه بر موانع تامين منافع بنيادين در اقصى نقاط گيتى در اختيار دارند. با توجه به زاد و ولد شگفت انگيز تروريست ها و وسعت دامنه نفوذ عقايد بنيادگرايان مذهبى بهتر است دولت آمريكا از تشديد خشونت ها و تحريك داوطلبان حملات انتحارى پرهيزكند. چه بسا با استمرار حضور نظاميان خارجى و انسداد مسير نيروهاى مترقى اجتماعى، به مراتب سلامتى جامعه سياسى عراق بيش از پيش تحت الشعاع قرار گيرد. سابقاً كشورهاى بوسنى، كوزوو، افغانستان، سيرالئون، دى آرسى و بروندى توسط كشور سازى ايجاد شده اند. پروسه اى كه امروز عراق را درگير و دار بازتوليد قرار داده و آن را به شكلى متحول و دگرديسى شده در سطوح فوقانى گفتمان بين الملل به جريان انداخته است. لازم به ذكر نيست كه ايالات متحده و برخى از كشورهاى اروپايى از طريق جنگ ايجاد شده اند اما اين كشورها پيش از آن كه به ورطه جنگ هاى خونين كشانده شوند عناصر و اجزاى سازنده يك ملت را تحت لواى مفهوم نهادى «هويت جمعى» تركيب و به خوراك نظام فكرى و باورهاى اوليه اجتماعى بدل ساختند. همين طور بازسازى آلمان و جاپان پس از جنگ جهانى دوم موفقيت آميز بود. موفقيتى كه مرهون سنت هاى حكومت دارى قوى، حاكمان شايسته، يكپارچگى قومى و مذهبى و شعور والاى سياسى بوده است. آيا امپراتور نفت خواهدتوانست آتيه كشور سازى در عراق را به فرجامى كه آلمان و ايتاليا به آن دچارشدند نزديك كند؟ هم اكنون زمان مناسبى است تا رهبران جهان به تعمق و بازنگرى در شيوه هايشان بپردازند و اينكه چگونه مى توان يك جامعه فرو پاشيده را به يك جامعه دموكراتيك تبديل كرد؟ ايالات متحده بايد پيش از آنكه نبردى به قيمت سرسام آور را متحمل شود براى سئوالاتى از اين دست پاسخى درخور و شايسته بيابد.

 ( ازمنابع خبري). 

 

 


October 2nd, 2005


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
مسایل بین المللی